English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6713 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
an impersonal verb U فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
he is at a loose end U کار معینی ندارد
singular U واژه مفرد صیغه مفرد
standardises U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizes U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising U بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
singular U مفرد
assumed position U موضع فعلی موضع اشغال شده فعلی
singularize U بشکل مفرد دراوردن
I U اول شخص مفرد
shalt U دوم شخص مفرد حاضرفعل shall
tutoyer U دوم شخص مفرد را درمکالمه بکار بردن
free lance U مفرد کار کردن نویسنده غیر وابسته
hath U سوم شخص مفرد اززمان حاضر فعل have
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
subjecting U فاعل
subjects U فاعل
impersonal U بی فاعل
subjected U فاعل
subject U فاعل
doer U فاعل
doers U فاعل
factors U فاعل
factor U فاعل
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
liberty U فاعل مختاری
liberties U فاعل مختاری
freedom of the will U فاعل مختاری
free a voluntary U فاعل مختار
free agency U فاعل مختاری
having free will U فاعل مختار
self active U فاعل در نفس خود
particpially U بطوراسم فاعل یا اسم مفعول
intersubjective U قابل شمول بدو فاعل یابیشتر
indirect passive U فعل مجهولی که مغعول غیرصریح ان فاعل ان شده باشد
present-day U فعلی
actual U فعلی
actuals U فعلی
acceptance by conduct U قبول فعلی
capital value U ارزش فعلی
status quo U وضع فعلی
celestial gion U کره فعلی
current ratio U وضعیت فعلی
current graph U نمودار فعلی
present value U ارزش فعلی
actual state of affairs U وضع فعلی
present value U ارزش فعلی
present conditions U شرایط فعلی
very U واقعی فعلی
present worth U ارزش فعلی
nonce U مقصود فعلی
adjutantship U معینی
current purchasing power U قدرت خرید فعلی
currents U فعلی اخرین اطلاعات
current U فعلی اخرین اطلاعات
net present value U ارزش فعلی خالص
verbal U فعلی تحت اللفظی
current location counter U شمارنده مکان فعلی
for the nonce U برای مقصود فعلی
current directory U دایرکتوری جاری یا فعلی
adjutancy U معینی معاونت
physical U ترتیب فعلی کابلها در شبکه
aliens U متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
alien U متفاوت یا نامناسب با سیستم فعلی
inbound U محصور در حدود معینی
cost plus U بعلاوه سود معینی
ageless U بدون عمر معینی
stations U درپست معینی گذاردن
stationed U درپست معینی گذاردن
station U درپست معینی گذاردن
an inceptive U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
discounted cash flow U ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
an inceptive verb U فعلی که دلالت بر اغاز کاری نماید
cumulative preferential U سود پس افتاده و فعلی سهام ممتازه
oblique case U حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
predecease U پیش ازواقعه معینی مردن
models U مطابق مدل معینی در اوردن
standardising U مطابق درجه معینی دراوردن
standardize U مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes U مطابق درجه معینی دراوردن
emplace U در محل معینی قرار دادن
standardizing U مطابق درجه معینی دراوردن
orb U بدور مدار معینی گشتن
orbs U بدور مدار معینی گشتن
local option U اختیار تعیین محل معینی
standardised U مطابق درجه معینی دراوردن
modelled U مطابق مدل معینی در اوردن
standardises U مطابق درجه معینی دراوردن
modeled U مطابق مدل معینی در اوردن
model U مطابق مدل معینی در اوردن
tonner U کامیون دارای فرفیت معینی
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
input/output U آدرس فعلی آن در حین اجرا وارد میشود
an infinite verb U فعلی که محدود به شخص و افراد جمع نیست
do [verb] U روی [فعلی که همراه می آید] تکیه میکند
up to d. U تمام شده تا تاریخ فعلی تازه جدید
To preserve the status quo . U وضع موجود ( شرایط فعلی ) را حفظ کردن
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
calibrated U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrating U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates U تحت قاعده واصول معینی دراوردن
protraction U نقشه کشی طبق مقیاس معینی
cover drive U ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
tonner U کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
term insurance U بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
dimension stock U چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
section hand U کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
capias U حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
off break U کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
the U حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
blood count U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
blood counts U شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
cover point U محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). U این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد
jump instruction U موقعتی که CUPU از دستورالعمل فعلی به نقط ه دیگر برنامه برود
operand U عدد یا آدرس فعلی که به جای برچسب یا محل اش استفاده شود
linebreeding U پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
phonotypy U چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
stage set U تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
camporee U اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
time zone U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
time zones U منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
forty one billiard U بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
ends U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
ended U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
end U روی صفحه کلید IBM PC کلیدی که نشانه گر را به انتهای خط فعلی میبرد
spot pass U پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
humidistat U اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
precarious U عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
device U کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
devices U کلمه داده ارسالی از وسیلهای که حاوی اطلاعاتی درباره وضعیت فعلی اش است
DSW U کلمه داده که از وسیلهای که حاوی اطلاعات وضعیت فعلی اش است ارسال میشود
isallobar U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric U خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packets U گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
clearing and switch buying U توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident U صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
traced U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
trace U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
traces U روش تشخیص کارایی درست یک برنامه که وضعیت فعلی و محتوای ثباتها و متغیرها پس از هر دستورالعمل نوشته میشود
floating fender U زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts U قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
bond U سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
viewport U فرایندی که به استفاده کنندگان اجازه میدهد تا هر عکس انتخاب شده را در محل معینی روی یک صفحه نمایش قراردهند
incremental computer U دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
plotters U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
plotter U رسامی که داده محل را با افزایش به محل فعلی اش دریافت میکند و نه به صورت مختصات جداگانه
helmzhold resonator U محفظه توخالی که تنها با یک سوراخ کوچک به محیط خارج مرتبط است و در ازای فرکانس معینی به تشدید درمی اید
incremental computer U کامپیوتری که متغیرها را به صورت اختلاف بین مقادیر فعلی و مقادیر اولیه مطلق ذخیره میکند
failure U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
failures U بخشی از سیستم عامل که خودکار که موقعیت فعلی سیستم و دادههای مربوطه را حفظ میکند پس از تشخیص خطا
gyrodyne U رتورکرافتی که رتورهای ان هنگام برخاستن شناورماندن فرود و جلو رفتن تنها دردامنه معینی از سرعت توسط موتور کار میکند
grand larceny U سرقت بزرگ در CL سرقتی را گویند که دران قیمت مال مسروق ان ازمیزان معینی که در قانون مشخص شده است بیشتر باشد
do while U یک دستور برنامه نویسی زبان سطح بالا که تا موقعی که شرایط معینی وجود داشته باشد دستورالعملهای حلقهای را اجرا میکند
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
spot bowler U بازیگری که بجای نشانه گیری به میلههای بولینگ بجای معینی روی مسیرهدفگیری میکند
he is not of that stamp U را ندارد
there is no style about her U ندارد
it does not weigh with me U ندارد
flicker free U ی ندارد
there is no limit to it U حد ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
no matter U اهمیت ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
he has no manners U اداب ندارد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
no object U اهمیت ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
there is no limit to it U اندازه ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
it lacks soul U روح ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
constrictor U گرفتگی در یک لوله یا جریان سیال که دارای سوراخ کوچکی میباشد و جریان معینی را در ازای هر واحداختلاف فشاراز خود عبورمیدهد
newer U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new- U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
new U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
newest U دستور برنامه که حافظه اصلی برنامه فعلی را پاک میکند و آماده پذیرش وارد کردن برنامه جدید میشود
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1چیزی که عوض داره گله نداره
2In someone bad (or good) books.
1The present situation in Afghanistan is quite problematic. The country has very little in the way of existing infrastructure, and no real prospects for economic growth aside from the illegal drug trad
1Current passworda
1he doesn't mind
1he has nothing to do with it.we've had a disagreement
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com